معنی فتوا دادن

حل جدول

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فتوا دادن

فتودن


فتوا

دادستان

لغت نامه دهخدا

فتوا

فتوا. [ف َت ْ] (ع اِ) فتوی. رجوع به فتوی شود.

فرهنگ عمید

فتوا

نظر یا رٲی فقیه و مجتهد در احکام شرعی،
* فتوا دادن: (مصدر لازم) صدور رٲی و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حُکم شرعی،
* فتوا گرفتن: (مصدر لازم) پرسیدن رٲی و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

فتوا

اجازه، حکم، رای، فتوی

فرهنگ فارسی هوشیار

فتوا

(اسم) آنچه عالم دینی نویسد در موضوع حکمی شرعی رای فقیه در حکم شرعی فرعی جمع: فتاوی.

فرهنگ معین

فتوا

(فَ) [ع.] (اِ.) نک فتوی.

فارسی به انگلیسی

فتوا

Adjudication, Decree, Dictum


فتوا دادن‌

Decree


فتوا دهنده‌

Adjudicator

ترکی به فارسی

فتوا

فتوی


فتوا ورمک

فتوی دادن

معادل ابجد

فتوا دادن

546

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری